در گوش دلم گفت فلك پنهاني
حكمي كه قضا بود ز من ميداني
در گردش خويش اگر مرا دست بدي
خود را برهاندمي ز سرگرداني
خیام
« وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى »
درباره من
- باران
- من را هنوز اگرچه نشناخته ام و هر روز ابعاد جدیدی از این موجود پیچیده برایم روشن می شود، آنهم با دنیایی از ابهام در محدوده شناختیِ کوچک و با دخالت های خودآگاه و ناخودآگاه پر رمز و رازش، اما امیدوارم همان باشد که تو می خواستی، همان شود که تو می خواهی...
یادداشتهای پیشین
-
▼
2010
(322)
-
▼
ژوئن
(34)
- a thousand beautiful things
- ولی تو از یاد نبر...
- بسم الله الرحمن الرحیم
- وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را...
- عروج
- دواش جز می چون ارغوان نمی بینم
- مور
- وایِ من
- ساقی و مطرب و می جمله مهیاست...
- درد دوست (با ساکن روی د دوم درد)
- تو تمنا ز گل کوزه گران می داری
- اندر تایید مرام ما!
- لیلة الرغائب
- واندر آن دایره سرگشته پا بر جا بود
- کارفرماهای سیاره ما!
- خط خطی
- کوچیکی سیاره ما
- کاین ره که برگرفت به جایی دلالتست
- جایی بین خواب و بیداری
- فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن...
- به پیش رو و قدم در نور آرامش دل گذار
- زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر
- آرزو
- حجاب راه
- من از آن روز که در بند توام آزادم
- وانکه در پرده چنين پردۀ دل بست کجاست؟
- خیال کن که غزالم، بیا و ضامن من شو
- گر درم ما مسست لطف شما کیمیاست
- معرفت نفس
- بیاموزمـت کیمیای سـعادت، ز همصحبت بد جدایی جدایی
- کور
- تلاش
- پی آنیم که خودروی بروئیم همه
- چیزی که می دانم
-
▼
ژوئن
(34)
پستها
