پنجشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۹۰

اللهّم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم


مبعث رسول الله (ص) بر همگی مبارک

چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۰

It's time to change

سرت را قدری بیاور جلوتر تا باز هم آهسته‌تر بگویم:
بهترین دوست انسان، انسان است نه کتاب. کتابها، تا آن حد که رسم دوستی و انسانیت بیاموزند، معتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلمات ِ مُرده، تو را در خود غرق کنند و فرو ببرند.
تو در کوچه‌ها انسان خواهی شد نه در لابه‌لای کتاب‌ها. تو در کوه‌ها، در جاده‌ها، و در کنارِ ستمدیدگان واقعی، رسم زندگی را یاد خواهی گرفت نه با غوطه خوردن در آثاری که در اتاقهای دربسته نوشته شده و نویسندگانش هرگز نسیم را ندانسته‌اند و قایقی در تن توفان را...

یک عاشقانه آرام
نادر ابراهیمی

پی نوشت: نشونه ها می گن بعد از فرونشستن این طوفان دیگه هیچ چیز مثه قبل نیست. نشونه ها می گن پلهای پشت سرت بدجوری خراب شدن، احتمالا از پس تو برنمیاد درست کردنشون، نشونه ها می گن طوفانها و خرابی ها همیشه هم اونقدر بد نیستن که ما فکر می کنیم. نشونه ها می گن این تویی که باید انتخاب کنی بری یا بمونی، بگذری یا بسازی. گاهی لازمه آدم حتی خودش رو بذاره و بره، نشونه ها فقط نشونه ان. ...

سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۰

ساقیا درده میی از نور روح، کاتش دل وانشیند زان صبوح*

خدای تعالی او را گوید که می پنداشتی که آن به قوت و به فعل و به عمل تو خواهد شدن آن سنّت است که نهاده ایم یعنی آنچه تو داری در راه ما بذل کن بعد از آن بخشش ما در رسد درین راه بی پایان تو را می فرماییم که به این دست و پای ضعیف سیر کن. ما را معلوم است که به این پای ضعیف این راه را نخواهی بریدن بلکه به صد هزار سال یک منزل نتوانی ازین راه بریدن الا چون درین راه بروی چنانکه از پای درآیی و بیفتی و تو را دیگر هیچ طاقت رفتن نماند....
مولانا
* ملاصدرا

یکشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۰

کارم به کام است الحمدلله!

فقط همین یه قلم کم بود که به حول و قوه الهی جور شد. دانشکده تهدید کرده اگر تا آخر مرداد ماه دفاع نکنم اخراج می شم :-o
البته منظورم دفاع از پایان نامه است وگرنه حق مظلوم که همیشه ی تاریخ پایمال شده و می شه و اساسا کسی اجازه دفاع بهش نمی ده چه برسه به تعیین ضرب الاجل! :-|

جمعه، تیر ۰۳، ۱۳۹۰

آسمان دل ماهی ها هم گاهی بارانی است

نمی دونم بچه هام چشون شده که اینقد دلشون گرفته، از صبح که بیدار شدن دوتایی کز کردن ته تنُگ و همینجوری چسبیدن به هم صداشونم در نمیاد. حال شیطونی هم ندارن. هر چی باهاشون حرف زدم انگار نه انگار، فقط از پشت شیشه زل زده بودن بهم و همچین عاقل اندر سفیه نگاهم می کردن که خودم پشیمون شدم از مزاحمتم. حالا دیگه از یه چیزی مطمئنم. می دونی، گاهی آسمون دل ماهی هم بارونی میشه، فکر کنم ماهی هام هوای دریا زده به سرشون، اما آخه اونا که قبل از این هیچ وقت دریا رو ندیدن...

إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ


ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست....

پنجشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۹۰

این روزها...

این روزها تنها
حس می کنم گاهی کمی گنگم
گاهی کمی گیجم
حس می کنم
از روزهای پیش قدری بیشتر
این روزها را دوست دارم
گاهی
_از تو چه پنهان_
با سنگ ها آواز می خوانم
و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم
این روزها گاهی
از روز و ماه و سال، از تقویم
از روزنامه بی خبر هستم
حس می کنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیدا بیشتر هستم
حتی اگر می شد بگویم
این روزها گاهی خدا را هم
یک جور دیگر می پرستم

«امین پور»

یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۹۰

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق، هم دعا کن گره تازه نیافزاید عشق...

این هفته با بهم ریختگی شروع شد. آدمهایی هستن که سعی دارن جای تو رو تو قلبم بگیرن اما نمی دونن سخت در اشتباهن و تو چه می دونی چه عذابیه برای من تحمل این شرایط. خسته ام، واقعا خسته ام، اونقدر آزار دهنده می شه گاهی رفتار بقیه که از فرط استیصال دوست دارم از تو فرار کنم، اما مگه آدم می تونه از خودش فرار کنه…

سخنی با مردان

جهان بینی زن ها تشکیل شده از یک سری تفکرات و احساسات غیر قابل پیش بینی، و بعضا متضاد. شناختن زن ها به این معنی نیست که بتوان این جهان بینی را درک کرد. چون چیزی که غیر قابل پیش بینی است اساسا غیر قابل درک است. بلکه به این معنی ایست که بتوان به سطحی از مهارت دست یافت که خواسته ی یک زن را در همان لحظه ای که بوجود آمده است فهمید. بنابراین سعی نکنید زنها را بشناسید. باید زن را تمرین کنید تا او را یاد بگیرید تا بتوانید هم آرامش داشته باشید هم آرامش بدهید.

پنجشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۰

بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش

دست به جان نمی​رسد تا به تو برفشانمش
بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش

قوت شرح عشق تو نیست زبان خامه را
گرد در امید تو چند به سر دوانمش

عشق تو گفته بود هان سعدی و آرزوی من
بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش

شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۹۰

محبت می کنم، پس هستم.

کی گفته باید دوست داشتن رو پنهان کرد؟ کی گفته به جای زندگی کردن باید اداشو در آورد؟ کی گفته زیادی سر به زیر بودن، لال بودن، بچه مثبت بازی الکی در آوردن و به انتظار سرنوشت نشستن همیشه کار درستیه؟ کی گفته محبت کردن خطاست؟ کی گفته مثه روبات زندگی کردن و همش به فکر کار و درس بودن همون خوشبختی مجهوله؟
همه اینا رو گفتم اون کی چی گفته اصله کاری رو نگفتم هاا! اما کلا هر کی هر چی گفته غلط اضافی کرده! اینقده می دونم که اونقدر فرصت نیست تا وقتم رو به زندگی کردن باب میل بقیه تلف کنم و خودمو از این همه زیبایی و خوبی محروم کنم و دنیای محبت وجودم رو ذخیره کنم برای روز مبادا، کسی چه می دونه، شاید همین امروز روز مبادا باشه...
فکر کنم مامان و بابا حق داشته باشن که آخر با کارام سرمو به باد می دم :-|

جمعه، خرداد ۲۰، ۱۳۹۰

فکنّا حیث ما کانوا و کانوا حیث ما کنّا

همه مرغان در حضرت سلیمان حاضر بودند الا عندلیب، سلیمان مرغی را برسالت نام زد کرد که عندلیب را بگو ضرورت است رسیدن شما و ما بیکدیگر. چون پیغام بعندلیب رسید عندلیب هرگز از آشیان بیرون نیامده بود، با اشکال خویش مراجعت کرد لفظ سلیمان پیغمبر علیه السلام برین نسق است و او دروغ نگوید. باجتماع ایعاد کرده است. اگر او بیرون باشد و ما درون، ملاقات میسر نشود و او در آشیان ما نگنجد و هیچ طریق دیگر نیست. یکی سال خورده در میان ایشان بود، آواز داد که وعده «یوم یلقونه» راست باشد و قضیه «کل لدینا محضرون»، «و انّ الینا ایابهم»، «فی مقعد صدق عند ملک مقتدر» درست آید، طریق آنست که چون ملک سلیمان در آشیان ما  نگنجد ما بترک آشیان بگوییم و بنزدیک ملک رویم، و اگر نه ملاقات میسر نشود.
 رساله لغت موران
شیخ شهاب الدین سهروردی

دوشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۰

بیا و چشم بپوش از غروب پشت سرت...

درست می گویم
همیشه آخر خرداد ‌‌اول عشق است
به فکر راه نباش
همیشه در پل خواب
مجال بیداری است
بیا و چشم بپوش از غروب پشت سرت...

«محمدرضا عبدالملکیان»

یکشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۹۰

عذر تقصیر

این فیلترینگ هم بساطی شده برای ما، هر چند وقت یکبار مجبورم از روی میزبان آزادم فایل های منتشر شده قبلی رو وارد این یکی وبلاگ کنم. با هیچ میزبان دیگه ای به این راحتی نیستم، این جا رو با دستهای خودم آجر به آجر ساختم و دل کندن از این خونه برام غیر ممکنه. دل کندن از طه، نوشته هام، امیدها و ترس ها و حتی غصه هام، همه اینا به کنار با دلتنگی ماهی هام چه کنم اگه از اینجا برم...
القصه، ببخشید اگر یهو اینجا به اندازه دو ماه آپ می کنم که یه چیزایی دست من نیست. ممنون از همراهی همگی، دوستتون دارم

جمعه، خرداد ۱۳، ۱۳۹۰

وَاللّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ

قرار بود راضی باشم به رضات. شکر، باور دارم تو نداده هات هم حکمت های عظیمی نهفته است. خدایا، بهم صبر بده و سایه محبت و رحمتت رو از سرم بر ندار. خدایا، ببخشم بخاطر همه کاستی ها و گناهانم، هدایتم کن و خودت بهترین خیرت رو برام رقم بزن. دوستت دارم، با من اون کن که تو اهلشی نه اونکه منم.

چهارشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۰

که آسمان ز کجایست و ریسمان ز کجا

«…رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»

قصص، آیه۲۴