سه‌شنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۹۱

زندگی یک فهم است...

امروز صبح تو ترافیک مسیر خونه تا سر کار چشمم به شعر زیبایی افتاد که پشت ماشینی نوشته بود و تا رسیدن به مقصد، حسابی ذهنم رو بخودش مشغول کرد:

زندگی یک فهم است، 
                          فکر پرواز کنی یا زنجیر، 
                                                   در همان خواهی ماند....

و فکر می کردم به این واقعیت که دنیا با سرعتی غیرقابل باور در حال گذره و چیزی جز باور، نیت ها و مقاصد و تاثیر اعمال و رفتارهای ما، در گذر این همه سختی و هیاهو باقی نخواهد ماند....

...

دوست داشتن عطیه گرانبهایی تو وجود ما آدمها
و هیچ چیز جای خالی دوست رو برای آدم پر نمی کنه...

دلم خیال تو را ره نمای می‌داند...

« وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ 
                          الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ 
                                            وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ
                                                               إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ »
                                                                                 (شعرا، 217-220)

جمعه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۱

أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ

اخلاص، تصفیه عمل است، از هر شائبه و آن بر سه درجه است.
درجه نخستین: اینکه رویت (ارزش دادن) عمل خود را، از عمل خالص کند و از طلب عوض در برابر عمل خود، خلاص یابد و (ادعای) رضایت را درباره عمل خود ترک کند.
درجه دوم: شرمسار بودن از عمل خود است، با همه بذل جهد و بیش ساختن جهد است، با پرهیز از (بزرگ) دیدن آن و دیدن عمل را، در نور توفیق (خدای تعالی)، و دانستن که از عین جود (خدای تعالی) آمده.
درجه سوم: خالص ساختن عمل است، با خلاصی یافتن از عمل بگذاریش، تا بر مسیر علم سیر کند، و خود سیر کنی، و مشاهده حکم باشی و خود را از بند رسمها آزاد کنی.

من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر، از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر

نمی دونم آینده چه چیزی رو رقم خواهد زد اما،
دلم رضا نیست به تصمیمی که گرفته شده...
دلم رضا نیست به همکاری با آدمهایی که می دونم از جنس ما نیستن...
دلم رضا نیست به پروازی که به باورم رهایی نیست...

جمعه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۱

ز آسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری، ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد

از اون وقتاییه که منم و تو و نگاه و سکوت ....

گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دارم

به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام
خون دل عکس برون می‌دهد از رخسارم

پرده مطربم از دست برون خواهد برد
آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم

پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم

دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم

چون تو را در گذر ای یار نمی‌یارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم

دوش می‌گفت که حافظ همه روی است و ریا
بجز از خاک درش با که بود بازارم
....

پنجشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۱

حکایت لالایی است و خواب...

خُلق بذل کردن نیکوئی ها و پرهیز از اذیت و آزارها است. امکان این در سه چیز به دست آید: در علم، در جود، و در صبر و آن بر سه درجه باشد.
درجه اول: آنکه مقام خَلق را بشناسی. وابسته اند به تقدیر خویش، زندانی اند در طاقت خویش، موقوف اند در حکم. 
درجه دوم: آنکه خلق خویش را با حق بهبود بخشی. بهبود آن از جانب تو این است که بدانی هر چه از تو بیاید، ایجاب عذر ترا کند و هر چه از حق آید ایجاب شکر تو را، و آنکه ببینی وفای تو لابُدی است.
درجه سوم: تخلق است خود را با تصفیه خلق و سپس بلند رفتن است از تفرقه تخلق سپس تخلق است خود را فراتر از اخلاق...
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا ... ﴿فرقان ۶۳﴾
و بندگان خداى مهربان، آنان هستند که می روند در زمین، هموار...

نیاز...

و دیگر هیچ...

پناهم ده

باورمه میشه تو باورم باشه کسی اما فرسنگها دور و حتی بیرون از این کره خاکی، اما باشه و میشه کسی باشه، همینجا، در کنارم، و فرسنگها دور از قلب و ذهنم و همه جا باشه جز باورم. کاش باشد، و باشند و باشم یا نه، فرقی نداشته باشد باورم به حضور همیشگی ات...

چهارشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۹۱

یکسال بیشتر، کاش اما بزرگتر...

گذر عمر چه ارزشی داره وقتی اثری تو بیداری وآگاهی و انسان شدن نداشته باشه...
پی نوشت: راه زیادی مونده هنوز تا گفتن تولدم مبارک! اما کاش اونقدرها هم دور نباشه. کاش باشه اصلا، اگر چه دور و سخت...