جمعه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۰

وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ

گفت: شبی دل خویش می طلبیدم و نیافتم. 
سحرگاه ندایی شنیدم که ای بایزید! به جز از ما چیز دیگری می طلبی! تو را با دل چه کار است؟...

تذکرة الاولیاء

جای تو خالی...

ها ری را*، می دانم 
می دانم همه ی ما جوری غریب ، ادامه ی دریا و نشانی آن شوق پر گریه ایم. 
گریه در گریه، خنده به شوق.
نوش نوش لا جرعه ی لیالی... 
در جمع من و این بغض بی قرار
جای تو خالی... 

سید علی صالحی

* "ری‌ را"، نام‌ پرنده‌ای کوچک تر از گنجشک‌ است‌.

چهارشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۹۰

عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند، ای ملامت گو خدا را رو مبین آن رو ببین

روزي شيخ ابوالحسن خرقانی نماز مي خواند. آوازی شنيد که 
ای ابوالحسن، خواهی که آنچه از تو می ‌دانم با خلق بگويم تا سنگسارت کنند؟ 
شيخ گفت: بار خدايا! خواهی آنچه را که از "رحمت" تو می‌دانم و از "بخشایش" تو می‌بينم با خلق بگويم تا ديگر هيچکس سجده‌ات نکند؟ 
آواز آمد: نه از تو؛ نه از من. 

«تذكره الاولياء» 

قسمت

از هیبت رئیس بزرگ اینقده می ترسم که هر وقت می بینمش سلام کردن یادم می ره.
بعد فکر کن، از قضا هر وقت می خوام برم دستشویی یا برم بیرون از سالن تا با تلفنم حرف بزنم عدل یا داره از این ور راهرو می ره اونور یا از اونور میاد اینور!
این دو حالتم که نباشه، در اتاقش بازه داره با یکی حرف می زنه و درست همون لحظه چشمش می افته بیرون و باز منم که دارم جلوش رژه میرم :-|

دوشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۹۰

دوستت دارم

آدم گاهی خودش پیش خودش کم میاره
اما از این خودش تا اون خودش فاصله از زمینه تا آسمون...