یکشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۰

if only

و گفت :«نماز و روزه بزرگ است لیکن کبر و حسد و حرص از دل بیرون کردن نیکوتر است...»

ابوالحسن خرقانی (تذکره الاولیاء عطار)

مَوْلايَ يَا مَوْلايَ أَنْتَ الدَّلِيلُ وَ أَنَا الْمُتَحَيِّرُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمُتَحَيِّرَ إِلا الدَّلِيلُ

گاهی وقتا، همه چی خوبه، هیچی کم نیست، همه چی سرجاشه، همه بهت توجه می کنن، تو کارا موفقی، کم و کسری نیست، هیچ مشکلی نیست، اما انگار هیچی سرجاش نیست، هیچی نیست، هیچ کس نیست. بعضی وقتا آدم دنبال بهونه می گرده واسه دنیای غمش، واسه تنهایی اش، واسه دلش، اما هر چی دور و برش می گرده هیچی پیدا نمی کنه که متوسل بشه بهش و بکندش پیراهن عثمان و ازش بهونه بسازه واسه خراب کردن. بعضی وقتا آدم کوره، سرگردونه، گیجه...
اونی که پی اش می گردم، اونی که توجهش رو می خوام، اونی که دلم از دستش داغونه، اونی که همه ذهن و روحم تشنه توجه خاصشه و همه عالم رو کردم بهونه واسه نزدیکی بهش، واسه جلب نظرش، واسه بدست آوردن دلش، هیچ کس از آدمهایی که دورم هستن و نیستن نیست، هیچ کدوم از چیزایی که دارم و ندارم نیست، هیچ آرزو و رویا و خواسته و کمبودی نیست، اون تویی...
پی تو می گردم، پی بهونه تو بی بهونه، پی توجه تو، نگاه تو، مهر تو.
سرگشته تو ام، گم شده و حیرون، حیرون این تنهایی تنها که جز تو هیچ کس نمی تونه پُرش کنه برام. مدتی هست که فهمیدم یه جایی هست تو قلب آدم که تنهای تنها جای تواِ، که هیچ کس توش راه نداره، که آدم تنها است، که همه عالم بهونه است که این تنهایی رو از یادش ببره و آدم سخت تنها است.
و من، تنهام، تنهای تنها، سرگشته و ویرونم، منتظر نگاه تو، دلتنگ تو، همه عالم بهونه شده که خراب شه رو سرم! که توجه تو رو بگیرم، که یه جوری، خرابی هایی رو که به بار آوردم مثه یه بچه بندازم تقصیر بقیه و خودمو لوس کنم برای تو و بشم بنده ات، بشی خدام، بشم عبدت، بشی معبودم، سخته اخه پای اشتباه وایسادن، سخته صبر کردن، سخته قبول کم طاقتی، کم ظرفیتی، سخته کشیدن این بار، بی تو همه چیز سخته، بی تو هیچ چیز نیس، هیچ کس نیست، بی تو آروم نداره قلبم، بی تو نیستم، هیچ چیز نیستم.
هستم کن به هستی خودت و زنده کن به دم مسیحایی روح مرده و قلب فسرده ام رو که بی تو نیستم پروردگارم، مدتها است نیستم...

پنجشنبه، دی ۲۹، ۱۳۹۰

یسر الله طریقا بک یا ملتمسی...

سرکش شدم، اونقدر که دیگه بعید می دونم کسی بتونم عاشقم بشه، عاشقِ یه غزال رام نشدنی تیزپا
دارم یاد می گیرم هم مرد خودم باشم و هم زن، پابند شدن بعید بنظر می رسه و دور
بعید می دونم کسی بتونه عاشقم بشه، عاشقی کنه، عاشقم کنه
که اصلا کسی عاشقی بلد باشه و بتونه رامم کنه
سرکش شدم، رام نشدنی و رها
بعید می دونم مگه...

چهارشنبه، دی ۲۸، ۱۳۹۰

من كان يرجو لقاء الله فان اجل الله لآت وهو السميع العليم 

جمعه، دی ۲۳، ۱۳۹۰

هر که دلارام دید از دلش آرام رفت

و گفت: «حاجیان به قالَب، گردِ خانه طواف می کنند و بقا خواهند و اهل محبّت به قلوب گرد عرش طواف کنند و لقا خواهند».
 بایزد بسطامی

اقراء

سکوت و نگاهم را
بخوان

یکشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۰

حکایت شب هجران که بازداند گفت، مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد

"If some one loves a flower, of which just one single blossom grows in all the millions and millions of stars, it is enough to make him happy just to look at the stars. He can say to himself, 'Somewhere, my flower is there...' But if the sheep eats the flower, in one moment all his stars will be darkened... And you think that is not important!"
He could not say anything more. His words were choked by sobbing.

"The little prince"
پی نوشت: صفحه اصلی وبلاگ رو ببند، چشمهات رو هم، بعدش فقط گوش کن این شعر رو و فکر کن به راز روشنی این همه ستاره تو آسمون...

جمعه، دی ۱۶، ۱۳۹۰


مرد این بار گران نیست دل مسکینم...

پنجشنبه، دی ۱۵، ۱۳۹۰

آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار...

رَبِّ إِنِّي لَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا...

یکشنبه، دی ۱۱، ۱۳۹۰

لحظه ها عریانند

نه تو می مانی و نه اندوه 
و نه هیچ یک از مردم این آبادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...

لحظه ها عریانند،
به تن لحظه خود،
جامه اندوه مپوشان هرگز...

«سهراب»