جمعه، آذر ۱۰، ۱۳۹۱

کو باشد و من باشم و اغیار نباشد...

وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ...
«سوره ق، آیه 16»

حق عظیم نزدیک است به تو. هر فکرتی و تصّوری که می کنی او ملازم آن است زیرا آن تصّور و اندیشه را او هست می کند و برابر تو می دارد. الّا او را از غایت نزدیکی نمی توانی دیدن...
مثلا کسی که در حمّام رفت، گرم شد، هر جا که در حمّام می گردد، آتش با اوست و از تاثیر تاب آتش گرمی می یابد، الّا آتش را نمی بیند. چون بیرون آید و آن را معیّن ببیند و بداند که از آتش گرم می شوند، بداند که آن تاب حمّام نیز از آتش بود. وجود آدمی نیز حمّامی شگرف است، درو تابش عقل و روح و نفس همه هست. الّا چون از حمّام بیرون آیی و بدان جهان روی، معیّن ذات عقل را ببینی و ذات نفس و ذات روح را مشاهده کنی، بدانی که آن زیرکی از تابش عقل بوده است معیّن، و آن تلبیسها و حیل از نفس بود و حیات اثر روح بود معیّن، ذات هر یکی را ببینی. الّا مادام که در حمّامی آتش را محسوس نتوان دیدن الّا به اثر. چنانکه کسی هرگز آب روان ندیده است، او را چشم بسته در آب انداختند، چیزی تر و نرم بر جسم او می زند، الّا نمی داند که آن چیست. چون چشم بگشایند بداند معیّن که آن آب بود. اوّل به اثر می دانست، این ساعت ذاتش را ببیند. پس گدایی از حق کن و حاجت از او خواه، که هیچ ضایع نشود که ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ...
مولانا

سه‌شنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۱

جز یاد دوست هر چه کنی عمر ضایعست، جز سر عشق هر چه بگویی بطالتست

امروز فهمیدم قلبم آروم نمی گیره مگر اینکه همیشه با تو باشم
و همیشه با تو نیستم مگر اینکه در هر نفسی به یاد تو باشم و هر لحظه برای تو زندگی کنم
دوستت دارم، منو لحظه ای از یاد خودت غافل نگذار
...

سه‌شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۹۱

زاد راه حرم وصل نداریم مگر، به گدایی ز در میکده زادی طلبیم...

یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد 
«ای آنان که ایمان آوردید بترسید خدا را و باید بنگرد هر کس چه چیز فرستاده است برای فردا و بترسد خدا را، که خدا آگاه است بدانچه می کنید. (حشر/18)
به راه افتادن، بر طریق محاسبه، بعد از عزم به جا کردن پیمان توبه، آغاز شود و عزم بر آن سه رکن دارد. رکن نخست آنکه: نعمت او را به گنهکاری خود مقایسه کنی و این کار دشوار آید، هر آن را که سه چیزش نباشد: نور حکمت- بدگمانی بر نفس- و تمییز بین نعمت و فتنه. 
رکن دوم: تمییز کردن باشد آنچه را برای حق است، از آنچه بر توست یا از توست، پس بدانی که گنهکاری، در برابر تو حجّتی باشد و فرمانبری، بر تو منّتی باشد. و حکم در برابر تو حجّت باشد، و آن تو را معذرت نباشد. 
رکن سوم: اینکه بدانی، هر طاعتی که تو را ازخود راضی کند، در برابر تو باشد و هر معصیتی که گویی برادرت را عار باشد، به سوی تو آید. ترازوی وقت خود را از دست مینداز. 
محاسبه را سه رکن است: جنایت از معاملت جدا کردن، و نعمت را با خدمت بر سختن، و نصیب خود از نصیب وی جل ذکره جدا کردن. حیلت شناختن رکن اول آن است که بدانی: هر کاری که دیو را در آن نصیب است جنایت است و هر معاملت که در آن جور است جنایت است و هر عمل که به خلاف سنّت است جنایت است. 
حیلت شناختن رکن میانه آن است که بدانی نعمتهای ناشناخته همه خصمان است و شناخته شکر ناکرده همه تاوان است و در معصیت به کار برده تخم زوال ایمان است. 
حیلت شناختن رکن سوم آن است که بدانی هر خدمت که به دو دنیا خواهی، آن بر توست و هر خدمت که بدان آخرت خواهی، تو را آن است و هر خدمت که بدان مولی خواهی، آن قیمت توست...

جمعه، آبان ۱۲، ۱۳۹۱

عید غدیر مبارک

...
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت علی ابن ابیطالب
اللّهم وال من والاه،
وعاد من عاداه، وأنصر من نصره،
وأخذل من خذله، وأدر الحق معه حيث دار
...

این چند روز...

من و تنهایی
دلتنگی برای دیدن و شنیدن صدای عزیزم که سخت بی تابم کرده و چشمه اشک چشمانم رو بی اختیار روان
کارهای باقی مونده و تلاش عاشقانه برای یادگیری
فرصتی برای مرور زن بودن، رقص و دلبری
تفکر و عبادت
مطالعه و گوش سپردن به نوای موسیقی و آرامش
آرامش
این چیزی بود که بهش نیاز داشتم
باید این فرصت رو به خودم می دادم
....