یکشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۸

بســـم الله الرحـــمن الرحیـــم


تو را من چشم در راهم شباهنگام

كه مي گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي

وزان دلخستگانت راست اندهي فراهم

تو را من چشم در راهم

شباهنگام ، در آن دم كه بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام

گرم يادآوري يا نه ، من از يادت نمي كاهم

...تو را من چشمم در راهم