دوشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۲

به طاقتی که ندارم کدام بار کشم...

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم

نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم

چو میتوان به صبوری کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم...

هر کسی از ظن خود شد یار من...

ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه
تا دهنشو وا میکرد آب میرفت تو دهنش و نمیتونست بگه
دست کردم تو تنگ و درش آوردم
شروع کرد از خوشحالی بالا و پایین پریدن
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو
اینقده بالا و پایین پرید که خسته شد و خوابید.
دیدم بهتره تا خوابه بندازمش تو آب
ولی الان چند روزه بیدار نشده. شایدم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده و خودشو زده به خواب....
این داستان رفتار بعضی از آدمهایی است که کنارمون هستند. دوستشون داریم و دوستمون دارند ولی ما رو نمیفهمند و فقط تو دنیای خودشون دارن بهترین رفتار رو با ما می کنن...

آینه جلال و جمال الهی...

چقددددر سخته وقتی بیرحمانه زن بودنت رو خلاصه کنن به درک حقیر و نیازهای پست شون و برچسب ایمان بزنن بهش
چقدر سخته به جرم زن بودن نسوان خطابت کنن و همه استعداد و شوق و توانت رو له کنن...
بی اختیار یاد خطبه فدک افتادم و اونچه از قدرت و صلابت آمیخته به حیای حضرت زهرا آموخته ام...

جمعه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۲

جدال

خدایی را که به اجبار به یاد آوری
بی اختیار فراموش خواهی کرد....

دوشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۲

۱۳۹۲

سال نو مبارک
ان شاالله...