جمعه، تیر ۰۹، ۱۳۹۱

Make Me Strong

I know I’m waiting
Waiting for something
Something to happen to me
But this waiting comes with
Trials and challenges
Nothing in life is free
I wish that somehow
You’d tell me out aloud
That on that day I’ll be OK
But we’ll never know cause
That’s not the way it works
Help me find my way

My Lord show me right from wrong
Give me light make me strong
I know the road is long
Make me strong
Sometimes it just gets too much
I feel that I’ve lost touch
I know the road is long
Make me strong

I know I’m waiting
Yearning for something
Something known only to me
This waiting comes with
Trials and challenges
Life is one mystery
I wish that somehow
You’d tell me out aloud
That on that day you’ll forgive me
But we’ll never know cause
That’s not the way it works
I beg for your mercy

My Lord show me right from wrong
Give me light make me strong
I know the road is long
Make me strong
Sometimes it just gets too much
I feel that I’ve lost touch
I know the road is long
Make me strong

پنجشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۱

وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ

عزیزم جلوی چشمام پرپر می زنه و من غرق حسرت و داغم
حسرت محبتی که باید نثارش می کردم ونکردم، کوتاهی هایی که نباید می کردم وکردم
حسرت ناتوانی و عجز خودم و بقیه وقتی نمی تونیم هیچ کاری برای کم کردن رنجش کنیم
چه دردی داره وقتی تلاش سختش رو برای نجات از وضعیتش می بینم و نهایت ناتوانی انسان رو درک می کنم
وقتی تقلای بی فایده اش رو برای حرف زدن و حرکت کردن می بینم و کاری از دستم بر نمیاد
و نمی دونی وقتی حسرتش رو برای میل به نگاه کردن به عزیزانش می بینم و ناتوانی برای برگردوندن نگاهش، چقدر عذاب آوره
وقتی حتی نمی تونه برای دقایقی پلکهاش رو روی هم بگذاره تا چشمهای خشک و خسته اش قدری آروم بگیره
چه عذابیه وقتی حرکت لبهای بی جونش رو از بین تمام لوله ها و باندهای دور دهنش به تمنای آب می بینم و نمی تونم بهش بدم
وقتی تن کبود و ورم کرده اش رو می بینم که حتی قادر نیست کوچکترین حرکتی کنه
وقتی ساعت ملاقات تموم می شه و با همه وجود ناتوانش زبون می شه به تمنای موندن و گریزی نیست
دلتنگتم عزیز، بی تاب نگاه پر مهر و سکوت پر معنات وقتی بی صدا می نشستی کنارم و زل می زدی به منی که بی تفاوت و سخت مشغول کارم بودم
وقتی دیگه مدتی بود نه از تنهایی ناله می کردی و نه از درد و من هنوز نفهمیده بودم عمق دردت رو و به خیالم می شد به این همه تنهایی عادت کرد، وای که چه خام و نادون بودم، وای که چه قدر نشناس و بی وفا بودم...
و براستی روزی خواهد آمد که هیچ چیزی از مال و فرزند و اندوخته، جز عمل، یاور انسان و تنهایی پر غربتش نیست....
التماس دعا...

یکشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۱

ساحل بهانه ای است، رفتن رسیدن است

موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است، رفتن رسیدن است

ما هیچ نیستیم، جز سایه ای ز خویش
آیین آینه، خود را ندیدن است

گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را، تنها شنیدن است

بی درد و بی غم است، چیدن رسیده را
خامیم و درد ما، از کال چیدن است

" قیصر امین پور"

پنجشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۱

فَإذَا خِفتِ عَلَیهِ فَألقِیهِ فی الَیِّم ...

هو «الاول»، «المدبر» و التدبیر اقدم

خداوند تعالی چیزی را مهمل نگذارد جز آنکه آنرا به قدر آن کفایت دهد گرچه این با عقل ها مخالف افتد و بر چشم ها تشویش افکند....

منازل السائرین

دوشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۹۱

گر زین دست باشد درس غم....

خواهی به دادن امتحان کن خواهی به گرفتن، من آن خواهم که تو می خواهی...

پنجشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۹۱

مادران، پدران، فرزندان

من، امروز، رابطه زیبای تولد و مرگ رو، درک کردم
من، امروز، نیاز دوست داشتنی پدر، مادر و فرزند رو بهم، درک کردم
من، امروز، گذر زمان رو، درک کردم
من، امروز، کوتاهی غیرقابل وصف عمر رو، درک کردم
...
“You only live once, but if you do it right, once is enough.”

از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد، می‌برم جور تو تا وسع و توانم باشد

الهی ای خالق بی مدد و ای واحد بی عدد، ای اول بی هدایت و ای آخر بی نهایت. ای ظاهر بی صورت و ای باطن بی سیرت، ای حی بی ذلت ای معطی بی فطرت و ای بخشنده بی منت، ای داننده رازها، ای شنونده آوازها، ای بیننده نمازها، ای شناسنده نامها ، ای رساننده گامها، ای مبر از عوایق، ای مطلع بر حقایق، ای مهربان بر خلایق، عذرهای ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر و بر عیب های ما مگیر که تو قوی و ما حقیر، از بنده خطا آید و ذلت و از تو عطا آید و رحمت.
الهی کجا باز یابم آن روز که تو ما را بودی و من نبودم، تا باز به آن روز رسم میان آتش و دودم... 

خواجه عبدالله انصاری

چهارشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۱

دل آینه صورت غیبست ولیکن، شرطست که بر آینه زنگار نباشد...

«علم آن است که قدر خویش بدانی...»

ذکر جنید بغدادی
تذکرة الاولیاء