دوشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۲

اِلهی لَم اُسَلِّط عَلی حُسنِ ظَنِّی قُنوطَ الإیاس...

الهی تو را به طه و یس قسم...
الهی تو را به علی مرتضی قسم...
الهی تو را به نرگس و عرفان کوچک قسم...
بگذر از من و حقارت و ظرف کوچکم...
بگذر از من و قدر من به قدر خودت...
بگذر از بنده ای که معترف است به گناهکاری و دستان خالی و روی سیاهش...
میدانم «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ» رویی برای خواستن نمی گذارد اما...
نویدم داده ای «عَسَى رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ»...
به حرمت وعده ات به «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»...
بگذر از من به قدر قدر...
پی نوشت شب ۲۱ام:
ملامتم مکن، حقارت و رو سیاهی ام رو خود دریافته ام. ملتمس دعایم و بس...
تو و طوبی و ما و قامت یار                 فکر هر کس بقدر همت اوست...

یکشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۲

سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ...

آمدم تا رو نهم بر خاک پای یار خود
آمدم تا عذر خواهم ساعتی از کار خود

آمدم کز سر بگیرم خدمت گلزار او
آمدم کآتش بیارم در زنم در خار خود

آمدم تا صاف گردم از غبار هر چه رفت
نیک خود را بد شمارم از پی دلدار خود
...
پی نوشت شب ۱۹ام:
به غم دچار چنانم که غم دچار من است...

وَ هُوَ عَلَیکَ سَهلٌ یَسیرٌ

«یا اَکرَمَ الاَکرَمینَ، اَیِّد ظاهِری فی تَحصیلِ مَراضیکَ وَ نَوِّر قَلبی وَ سِرّی بِالاِطلّاعِ عَلی مَناهِجِ مَساعیکَ»
ای کریم ترین کریمان، مرا پشت گرمی ده و تاییدم کن در بدست آوردن رضا و خشنودیت و نورانی کن دل و باطنم را به آگاهی بر راههای کوششت. آمین 

جمعه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۲

بمیرید بمیرید وزین نفس ببرید، که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید

اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ‏
وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُول سَبِیلاً
وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَ الْأَقْدَامِ‏
وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لاَ يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لاَ مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ‏
وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ
وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئًا وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ‏
وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ
لِكُلِّ امْرِى‏ءٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ‏
وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ‏
وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ كَلاَّ إِنَّهَا لَظَى نَزَّاعَةً لِلشَّوَى‏...

دوشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۹۲

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست، بدست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

و بدین ترتیب در چنین روزی من اولین دوربین SLR عمرم رو خریدم :)
باشد که فرصت ثبت زیباترین تصاویر و مناظر طبیعت رو به بهترین نحو داشته باشم و تا می تونم به بهترین و زیباترین مکانها سفر کنم...
آمین

خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد، گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَّا يَجْزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ 

اى مردم از پروردگارتان پروا بداريد و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى به كار فرزندش نمى‏آيد و هيچ فرزندى [نيز] به كار پدرش نخواهد آمد آرى وعده خدا حق است زنهار تا اين زندگى دنيا شما را نفريبد و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد.

سوره لقمان، آیه ۳۳

یکشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۹۲

حکایت سیبه و هزار بار چرخ خوردنش تو هوا....

پی نوشت: محتوای این پُست به دلایل شخصی حذف شد.

جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۹۲

بسیار زر که مس به درآید ز امتحان...

اون چیزی که یه پیوند پایدار روتضمین میکنه، حتی فراتر از ارزشهای مشترکی که تنها به زبون می آیند و نمی شه به این راحتی مرز ادعا و عمل بهشون رو تشخیص داد، میزان از خود گذشتگی و محبته. گاهی یه امتحان کوچیک کافیه برای کشف مرز خودخواهی و غرور از محبت و از خودگذشتگی.
یه رابطه سازنده و کمک کننده به رشد و کمال دو طرف، مستلزم گذشت و صبره. پیوند دو منِ مغرور که حتی حاضر نیستند از علایق فردی هم بخاطر دیگری بگذرند و نمی تونن درکی از شرایط سخت هم داشته باشند و همراه هم بشن، پیوند الهی نیست. دوبال یک پرنده باید همراه و هماهنگ باشن تا بشه پرواز کرد. گاهی یه امتحان کوچیک کافیه....  

سالها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب، لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن

عشق بنده ایست خانه زاد که در شهرستان ازل پروده شدست، سلطان ازل و ابد شحنگی کونین بدو ارزانی داشته و این شحنه هر وقتی بر طرفی زند و هر مدتی نظر بر اقلیمی افکند و در منشور او حسن نبشته است که در هر شهری که روی نهد، باید که خبر بدان شهر رسد، گاوی از برای او قربان کنند. «فانّ اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقرة»، و تا گاو نفس را نکشند قدم در آن شهر ننهد. و بدن ایشان بر مثال شهریست، اعضای او کویهای او و رگهای او جویهاست که در هر کوچه رانده اند، و حواس او پیشه ورانند که هر یکی بکاری مشغولند و نفس گاویست که درین شهر چرا تنها می کند و او را دو سروست یکی حرص و یکی امید و رنگی خوش دارد، زردی روشن است فریبنده، که هر که درو نگاه کنی خرّم شوی، «صفراءُ فاقعٌ لونها تسرّ الناظرین».
نه پیریست که بسبب «البرکة مع اکابر کم» بدو تبرک جویند، نه جوانست که بفتوی «الشباب شعبةٌ من الجنون» قلم تکلیف ازو بردارند، نه مشروع دریابد، و نه معقول فهم کند، نه ببهشت نازد، نه از دوزخ ترسد، «لا فارضُ و لا بکرٌ عوانٌ بین ذلک».
نه علم نه دانش نه حقیقت نه یقین چون کافر درویش نه دنیا و نه دین نه بآهن ریاضت زمین بدنرا بشکافد تا مستعد آن شود که تخم عمل درو افشاندند، او فکرت از چاه استنباط علم می کشد، تا بواسطه معلوم از مجهول رسته شود. 
در بیابان چون افسار گسسته می گردد، «لا ذلولٌ تُثیر الارض و لا تسقی الحرث مسلمةُ لا شیة فیها». این گاو لایق آن قربان نیست و در هر شهر نیست جز گاو نیابند، و هر کسی را از دل نیاید که این چنین قربانی تواند کرد و هر وقتی این گاو روی ننماید.

مونس العشاق یا رساله فی حقیقة العشق
شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی

اُدعونی اَستَجِب لَکُم

نیایش بعضی از ما آدمها با خدا
و درخواست از او برای حضور در زندگیمان
مانند شیطنت بچه هایی است که در می زنند و فرار می کنند...

پنجشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۹۲

دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست، زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم

امام مهدی (عج):
ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم
که اگر جز این بود گرفتاریها به شما روی می آورد و دشمنان شما را ریشه کن می کردند. پس تقوا پیشه کنید و در همه حال ما را یاری نمایید.

بحارالانوار، جلد ۵۳، صفحه ۱۷۵
پی نوشت: کار از تو می رود مددی ای دلیل راه، کانصاف می دهیم و ز راه اوفتاده ایم

گیرم که سوز و آتش عشاق نیستت، شرمت کجا شدست تو را هیچ روی نیست...

خدایا مرا ببخش که همواره در گرفتاری هایم دنیا را از تو خواسته ام
الهی دستانی عطا کن که تو را برایم از تو بخواهد...
یا شَفیقُ یا رَفیقُ فُکَّنى مِنْ حَلَقِ الْمَضیقِ وَاصْرِفْ عَنّى کُلَّ هَمٍّ وَ غَمٍّ وَ ضیقٍ وَاکْفِنى شَرَّ ما لا اُطیقُ...

سه‌شنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۲

پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآی
که صفایی ندهد آب تراب آلوده

یکشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۲

قدر تو به اندازه صبر توست...

عزیز من!
زندگی، بدون روزهای بد نمی‌شود؛ بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم.
اما روزهای بد، همچون برگ‌های پاییزی، باور کن که شتابان فرو می‌ریزند، و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان می‌شکنند، و درختْ استوار و مقاوم بر جای می‌ماند.
عزیز من!
برگ‌های پاییزی، بی‌شک، در تداوم بخشیدن به مفهومِ درخت و مفهوم‌بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند…

نادر ابراهیمی

جمعه، تیر ۲۱، ۱۳۹۲

خرد با عشق میکوشد که وی را در کمند آرد، ولیکن بر نمیاید ضعیفی با توانایی

کلید ها به همان راحتی که در را باز می کنند، قفل هم می کنند... 

روی ماه خداوند را ببوس، مصطفی مستور

سه‌شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۲

رمضان...

وَ عّمارَةِ قَلبِکَ بِذِکرِهِ...

جمعه، تیر ۱۴، ۱۳۹۲

زهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصر، زهی الزام هر منکر چو او برهان من باشد

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۲۴﴾
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چون خدا و پيامبر شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مى‏بخشد آنان را اجابت كنيد و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مى‏گردد و هم در نزد او محشور خواهيد شد (۲۴)

سوره انفال

بیم جان کاین بار خونم می خورد، ور نه این دل چند بار از دست رفت....

بجز پیشت نخواهم سر نهادن، اگر بالین نباشد آستان هست...

مرا خود با تو سری در میان هست
وگرنه روی زیبا در جهان هست

وجودی دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست

مبر ظن کز سر سودای عشقت
رود تا بر زمینم استخوان هست

اگر پیشم نشینی دل نشانی
وگر غایب شوی در دل نشان هست

بجز پیشت نخواهم سر نهادن
اگر بالین نباشد آستان هست

برو سعدی که کوی وصل جانان
نه بازاریست کانجا قدر جان هست
....