جمعه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۰

الَهِی تَوَلَّ مِنْ أَمْرِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند…

سه‌شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۰

مادر، روزت مبارک

در پی عشق شدم
تا در آئینه ی او چهره ی مادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم او در دم جان پرور مشکین نسیم
دیدم او در پرش نبض سحر
دیدم او درتپش قلب چمن
دیدم او لحظه ی روئیدن باغ
از دل سبزترین فصل بهار
لحظه ی پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگیزترین زیبایی
بلکه او در همه ی زیبایی
بلکه او در همه ی عالم خوبی، همه ی رعنایی
همه جا پیدا بود
همه جا پیدا بود

دوشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۰

ماییم و آستانه عشق و سر نیاز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
...

یکشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۹۰

اِلهى هَلْ یَرْجِعُ الْعَبْدُ الاْبِقُ اِلاّ اِلى مَوْلاهُ اَمْ هَلْ یُجیرُهُ مِنْ سَخَطِهِ اَحَدٌ سِواهُ …

بیراهه رفته بودم آن شب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین پس
همه عمر بیراهه خواهم رفت

«حسین پناهی»

جمعه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۰

خدای را که مبادا دل از نشانه بیفتد

جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

گم گشته دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست

عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست

یکشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۰

باور مکن که صورت او عقل من ببرد، عقل من آن ببرد که صورت نگار اوست…

کاش بودم راضی و مرضی او، کاش می شد که باشم، کاش می شدم…

یار من آن که لطف خداوند یار اوست / بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست
دریای عشق را به حقیقت کنار نیست / ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست
دانی کدام خاک بر او رشک می​برم / آن خاک نیکبخت که در رهگذار اوست
باور مکن که صورت او عقل من ببرد / عقل من آن ببرد که صورت نگار اوست
گر دیگران به منظر زیبا نظر کنند / ما را نظر به قدرت پروردگار اوست
اینم قبول بس که بمیرم بر آستان / تا نسبتم کنند که خدمتگزار اوست
بر جور و بی مرادی و درویشی و هلاک / آن را که صبر نیست محبت نه کار اوست
سعدی رضای دوست طلب کن نه حظ خویش / عبد آن کند که رای خداوندگار اوست

جمعه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۰

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس


همه چی از یاد آدم می ره
مگه یادش که همیشه یادشه


«حسین پناهی»

شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۰

بای ذنب قتلت؟

ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معنویت رشته‌های چادرت دست نیاز می‌آویزد و معرفت به غبار آستان خانه‌ات بوسه می‌زند. برهوت این دنیای خاکی شایان میزبانی چشمه سار همیشه جاری تو را نداشت. تو که در آیینه زخم‌ها و داغ‌ها و در هجران پدر غریبانه زیستی و در وداع شبانه‌ات با پهلویی شکسته، خانه گلین را به امید آغوش بهشتی پدر ترک گفتی…

دوشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۰

به بهانه روز معلم

دوست داشتن را با تو آموختم…
روزت مبارک