پنجشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۱

خداوندا مرا آن ده که آن به...

«ای نفس آرمیده، باز گرد به سوی پروردگار خویش خشنود خشنود شده...». (فجر27 و 28)
 خوشا روزی که این قفس بشکنند و این بازداشته را بازخوانند و این راه و رسم خاکیان از راه مقربان بردارند و شیطان پوشیده در صورت آدمیت بیرون شود و جوهر پادشاهی، چهره جمال بنماید و دشمن از دوست جدا شود.
 خداوند در این آیه مر ناراضی را به سود خود راهی نگذاشته، پس قصد کننده را، دخول در رضا شرط است. رضا نام توقف کردن صادقانه است، جایی که بنده را توقف داده. بنده التماس نکند که پیشتر یا پستر.
طلب مزید ننماید، و تبدیل حال نخواهد. و آن از اوایل رهپیمایی است، خاصه را و از شاقّه ترین، عامه را و آن بر سه درجه است. درجه نخستین: رضای عامه است و آن رضاست به اینکه خدای، پروردگار است با نپذیرفتن بندگی هر چه پایین تر از اوست و این قطب آسیا سنگِ اسلام است و شرکِ اکبر را بزداید. و آن درست شود به سه شرط: اینکه خدای عزّ و جلّ بنده را از هر چیز محبوب تر باشد، و از هر چیز تعظیم کردنی تر، و از هر چیز شایسته تر برای طاعت.
درجه دوم: رضاست از خدای عزّ و جلّ و آیات تنزیل از همین رضا سخن گوید و آن رضاست به هر چه قضا رفته و این از اوایل رهنمودی خاصّه است. و آن درست شود به سه شرط: یکسان بودن حالات نزد بنده، فرو افتادن خصومت با خلق، خلاصی از سوال نمودن و الحاح.
درجه سوم: رضا است بر رضای خدای. آنگاه بنده نه ناخشنودی و نه خشنودی را از بهر خویش بیند. این حال او را بینگیزد به ترک تَحکُم و به بریدن اختیار و به فرو افکندن تمییز، گرچه در دوزخش برند....
«باب الرضا، منازل السائرین: خواجه عبدالله انصاری»

جمعه، تیر ۳۰، ۱۳۹۱

چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن، تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی

مگه همیشه باید واسه هر سختی یا خوشی تفسیر داشت؟
مگه همیشه باید حرف زد؟
چیزی رو به زبون آورد؟
این روزها لبخند زدن رو به هر کار دیگه ای ترجیح می دم...

پنجشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۱

تبسّم

الحمدلله رب العالمین
پی نوشت: هزارتا راه قشنگ هست برای تشکر از تو. دوستت دارم...

فرقی نمی کنه

چه کوچیک عین بادوم زمینی،
          چه گنده عین غول بیابونی،
                    بهرحال همه مون یه اندازه ایم
                              وقتی چراغ رو خاموش کنیم.

چه غنی، عین سلطان
          چه فقیر، عین گدایان،
                    هر دومون یه اندازه می ارزیم
                              وقتی چراغ رو خاموش کنیم.

قرمز باشیم، سیاه یا نارنجی باشیم،
          زرد باشیم یا سفید باشیم،
                    همه عین هم می مونیم،
                              وقتی چراغ رو خاموش کنیم.

خب، شاید این راهش باشه
          که همه چیز روبه راه بشه:
                    اینکه خداوند دست برسونه،
                              چراغ ها رو خاموش کنه.

«شل سیلور استاین»

جمعه، تیر ۱۶، ۱۳۹۱

إِلَهِي تَوَلَّ مِنْ أَمْرِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ

جان من، سختی های دیگران تنها جزا و امتحان آنها نیست.
 آزمون توست....
Life is too short
If you don't look around, Once in a while,
You might miss it...

پنجشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۱

استفهامات انکاری؟!

این چند روزه سوالم شده اینکه ساده گرفتن همه چیز و خوش خوشان گذشتن با توکل! بهتره؟ یا تلاش برای شفاف کردن مساله ای هر چند به ظاهر کوچک و حلش؟ اولی ساده انگاریه یا دومی اغراق؟!

پی نوشت: خوب دلم نمی خواد وقتی می بینم ریشه یه مشکل رو بشینم و دست روی دست بگذارم تا پیش بیاد بعد به فکر جدی گرفتنش بیفتم! این یعنی تا وقت هست انجام کار رو به تعویق بنداز. این یعنی تبعیت از قانون پارکینسون...

رضایت

کم کم دارم به این باور درونی می رسم که لذتی در خستگی هست که در استراحت نیست!

چهارشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۱