سه‌شنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۹۲

قلم خاصیتی دارد که سر تا سینه بشکافی، دگر بارش بفرمایی به فرق سر دوان آید....

اینقدر میدونم که با تو تازه داره کلمه ها مفهوم پیدا می کنه و زندگی عمق...
مثل بچه ای که داره الفبا رو یادمیگیره و سرمشقهای هر شب رو با شوق از رو می نویسه، مدتیه دلتنگی، بی تابی، دوست داشتن و آرامش خاطر، رو هر روز به تعداد نفسهام از رو می نویسم تا نوبت سرمشق های جدید برسه ...
و به گمونم این عشق به یادگیری هر چند سختی و دردش اجتناب ناپذیره اما به شیرینی همون سیبِ آشناست...
ما داریم الفبای زندگی رو با هم یاد می گیریم :-)

شنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۹۲

گر دوست واقفست که بر من چه می‌رود، باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست

دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست

دانند عاقلان که مجانین عشق را
پروای قول ناصح و پند ادیب نیست

هر کو شراب عشق نخورده‌ست و درد درد
آنست کز حیات جهانش نصیب نیست

در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات
خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست

صید از کمند اگر بجهد بوالعجب بود
ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست

گر دوست واقفست که بر من چه می‌رود
باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست

بگریست چشم دشمن من بر حدیث من
فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست

از خنده گل چنان به قفا اوفتاده باز
کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست

سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری
هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست
پی نوشت: میان گریه می خندم که چون شمع اندر این مجلس، زبان آتشینم هست لیکن در نمی گیرد.... گر به سر منزل سلمی رسی ای باد صبا، چشم دارم که سلامی برسانی ز منش.... دوستت دارم آنچنان که هنوز نرفته ای و دلتنگت شده ام....دعای خیرم بدرقه راهت عزیزترینم....

دلتنگ تو...

به تو فکر می‌کنم
مثل خسته به خواب وُ نرگس به اردیبهشت،

به تو فکر می‌کنم
مثل کوچه به روز
مثل نوشتن به نی
مثل خدا به کافر خویش وُ مثل زندان به زندگی

به تو فکر می‌کنم
مثل اَبونواس به می
مثل نقطه به خط
مثل حروف الفباء به عین
مثل حروف الفباء به شین
مثل حروف الفباء به قاف
همین!

هر چه گفتم
انگار انتظارِ آسان رسیدن به همین سه حرف ِ آخر بود
حالا باید بخوابم

فردا باز هم به تو فکر خواهم کرد
مثل دریا به ادامه ی خویش....

سید علی صالحی