اومدم بگم هنوز جا نزدم، نمی زنم. تا اونجایی که بتونم و کمکم کنی هستم، آره ،هستم. هستم تا همه بدونن هنوز اونقدر بندگی سرم می شه که عشق تو رو نفروشم به بهای دنیا. نمی دونم اگه کمکم نکنی تا کجا می تونم دووم بیارم در مقابل حیله ها و سختی هاش، اما هنوز زنده ام...هنوز اندک رمقی دارم. اگر تو اینو می پسندی، صلاح ما همه آنست کان تو راست صلاح...کمکم کن بر جور آتش صبر کنم تا شیرینی وصالت خودت رو بچشم. هستم، در پیشگاه تو سربزیر و شرمگین، اما در برابر این همه سختی و فریب منو تو اغوش خودت نگه دار و مراقبم باش. یادم دادی پس هر طوفانی، رنگین کمان مهرتوست، اینبار هم خودت حفظم کن. فریاد می زنم تا دنیا بدونه هنوز زنده ام، هنوز ایستاده ام، هنوز حاضر نشده ام زیر بار غم ها و دردهاش سر خم کنم. هنوز فریب رنگها و نیرنگهاشو رو نخوردم. اومدم فریاد کنم امروز- گذشتم، از اونچه که سعی می کرد مایه شکستم قرارش بده، می ایستم حتی اگه لازم باشه در برابر دلبستگی هام تا دل تو رو بدست بیارم. ضعیف شدم و سخت ناتوان، خودت کمکم کن و مراقبم باش تا شاد نشه غول بیابان با فریفتنم به سرابش...آرزوی خوشبختی می کنم برای همه آدمها، مرد و زن، دوست و دشمن، غریبه و آشنا، چون امروز فهمیدم خوشبختی باید گسترده تر از آرزوهای کوچیکی باشه که تا حالا تو ذهنم می پروروندم. من فریاد کردم و تمام تلاشم رو می کنم، بارالها بهم قدرت بده و خودت مراقبم باش و هدایتم کن. هدایتم کن، هدایتم کن که بیشتر از همیشه محتاج آغوش پر مهرت هستم.