ای مردم! هر کس از مرگ بگریزد، به هنگام فرار آن را خواهد دید، اجل سرآمد زندگی، و فرار از مرگ رسیدن به آن است، چه روزگارانی که در پی گشودن راز نهفته اش بودم اما خواست خداوند جز پنهان ماندن آن نبود، هیهات! که این، علمی پنهان است.
اما وصیّت من نسبت به خدا، آن که چیزی را شریک خدا قرار ندهید، و نسبت به پیامبر«صلی الله علیه و آله» این است که سنّت و شریعت او را ضایع نکنید.
این دو ستون محکم را برپا دارید و این دو چراغ را فروزان نگهدارید و تا آن زمان که از حق منحرف نشده اید، سرزنشی نخواهید داشت، که برای هر کس به اندازه توانایی او وظیفه ای تعیین گردیده، و نسبت به افراد جاهل و نادان تخفیف داده شده است زیرا که:
پروردگار رحیم، و دین استوار، و پیشوا آگاه است. من دیروز رهبر شما بودم و امروز مایه پند و عبرت شما هستم، و فردا از شما جدا خواهم شد. خدا شما و مرا بیامرزد.
اگر از این ضربت و در این لغزشگاه نجات یابم، که حرفی نیست، اما اگر گام ها بلغزد و از این جهان بروم، ما نیز چون دیگران در سایه شاخسار درختان، مسیر وزش باد و باران، و زیر سایه ابرهای متراکم آسمان پراکنده می شویم، و آثارمان در روی زمین نابود خواهد شد. من از همسایگان شما بودم، که چند روزی در کنار شما زیستم، و به زودی از من جز جسدی بی روح و ساکن پس از آن همه گفتار باقی نخواهد ماند، پس باید سکوت من، و بی حرکتی دست و پا و چشم ها و اندام من، مایه پند و اندرز شما گردد، که از هر منطق رسایی و از هر سخن موثری عبرت انگیزتر است.
وداع و خداحافظی من با شما چونان جدایی کسی است که آماده ملاقات پروردگار است، فردا ارزش ایّام زندگی مرا خواهید دید، و راز درونم را خواهید دانست...پس از آن که جای مرا خالی دیدید و دیگری بر جای من نشست، مرا خواهید شناخت...
خطبه 149 نهج البلاغه (در سال 40 هجری در بیستم رمضان قبل از شهادت)