پنجشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۹

فغان که در طلب گنج نامه مقصود، شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد

وانگه در ظلمت نفس اماره به چشم حقارت منگر، همچو ملایکه که چون اسم خلیفه شنیدند، در نگریستند، ظلمت نفس دیدند، از آن سیاهی برمیدند. ندانستند که آب حیات معرفت در آن ظلمات تعبیه است. زیرا که شرر آتش عشق، چون از سنگ و آهن کلمه ظاهر شود، اطلس روحانیت اگرچه بس گرانبها و لطیف است، قابل آن شرر نیاید...