اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد، من و ساقی بهم تازیم و بنیادش بر اندازیم
آروزهام بزرگ تر از اونیه که تاریکی غم از پا درم بیاره، اینو مطمئنم. فاصله تولد و مرگ رو باید زندگی کرد، دوست دارم دنیا رو زنــــــــدگی کنم، از اشتباهاتم درس بگیرم و تکرارشون نکنم. آخه بچه تر از اونیم هنوز که به ببازم به زندگی ;)
من را هنوز اگرچه نشناخته ام و هر روز ابعاد جدیدی از این موجود پیچیده برایم روشن می شود، آنهم با دنیایی از ابهام در محدوده شناختیِ کوچک و با دخالت های خودآگاه و ناخودآگاه پر رمز و رازش، اما امیدوارم همان باشد که تو می خواستی، همان شود که تو می خواهی...