شنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۹

یعنی معلوم نیس!!

صبح رفته بودم آزمایشگاه واسه آزمایش خون، خانومه با کلی مهربونی ازم پرسید: آخی بچه اولته!
من که گوشام گرفته بود گفتم ببخشید چی. گفت باردارین دیگه؟ یه جوری پرسید که یهو این سوال برام پیش اومد که یعنی یه سرماخوردگی ساده ممکنه منجر به بارداری بشه؟! غرق سوال و جواب های خودم بودم که گفتم: نمی دونم!
بعد دوباره پرسید جلوگیری می کنی؟
بعد باز این سوال برام پیش اومد که یعنی از چی باید جلوگیری کنم، و تازه چه جوری؟
همینطوری که مشغول فکر بودم باز سوالشو تکرار کرد، منم هاج و واج نیگاش می کردم، خانومه هم ماشاالله کنجکاوی در حد دانشمندا! یه بند داشت با حرفاش سوالات جدید برام ایجاد می کرد که بالاخره بعد از 5 دقیقه مغزم به زبونم فرمون! داد که افتخار بده و بگه: عزیزم من هنوز ازدواج نکردم!
یه اااااااا بلند گفت و سریع رفت. من موندم یعنی مردم چه جوری می بینن؟! چییییییییییییییییییش، والااااااااااااااااا

پی نوشت: وقتی مریضم فرآیند فکر کردن و کند شدن تصمیم گیری در ذهنم شدت بیشتری پیدا می کنه خوب، اینکه دیگه خنده نداره!