شنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۹

ستمگر...

می دونی، امروز خیلی دلم گرفت. از خودم. برای منی که حرمت دوست داشتن خدامو نگه نمی دارم، لاف عشق زدن خیلی زیاده، واضحه هیچ بحثی  باقی نمی مونه. خدا، حق با توا، من اگه دوست داشتن می شناختم حرمت مهر بی حد تو رو نگه می داشتم. همون بهتر او به عشقهای خودش برسه و منم جز طلب آمرزش و هدایت و خوشبختی عزیزانم، از درگاه تو آرزوی دیگه ای ندارم. تنها دوست داشتنش منو بس، هر آروزی دیگه ای زیادی برام زیاده وقتی این همه به درگاه تو ستم می کنم....ببخش مهربانترینم....