ای کریم دوالجلال مهربان
دائم المعروف، دارای جهان
یا کریم العفو حیّ لم یزل
یا کریم العفو حیّ لم یزل
یک کثیر الخیر، شاهِ بی بدل
اوّلم این جزر و مدّ از تو رسید
اوّلم این جزر و مدّ از تو رسید
ور نه ساكن بود این بحر ای مجید
هم از آنجا كاین تردّد دادیم
هم از آنجا كاین تردّد دادیم
بی تردّد كن مرا هم از كرم
تا به كی این ابتلا ؟ یا رب مكن
تا به كی این ابتلا ؟ یا رب مكن
مذهبی ام بخش و دَه مذهب مكن
اشتری ام لاغر و هم پُشت ریش
اشتری ام لاغر و هم پُشت ریش
ز اختیار ِ همچو پالان شكل ِ خویش
این كژاوه گه شود اینسو گران
این كژاوه گه شود اینسو گران
آن كژاوه گه شود آنسو كشان
بفكن از من حمل ِ ناهموار را
بفكن از من حمل ِ ناهموار را
تا ببینم روضۀ انوار را
همچو آن اصحابِ كهف از باغ ِ جود
همچو آن اصحابِ كهف از باغ ِ جود
می چرم، ایقاظ نی، بل هُم رقود
خفته باشم بر یمین یا بر یسار
خفته باشم بر یمین یا بر یسار
بر نگردم، جز چو گو، بی اختیار
صد هزاران سال بودم در مطار
صد هزاران سال بودم در مطار
همچو ذرات هوا بی اختیار
گر فراموشم شدست آن وقت و حال
گر فراموشم شدست آن وقت و حال
یادگارم هست در خواب، ارتحال
میرهم زین چار میخ ِ چار شاخ
میرهم زین چار میخ ِ چار شاخ
میجهم در مسرح ِ جان زین مناخ
جمله عالم ز اختیار و هستِ خود
جمله عالم ز اختیار و هستِ خود
میگریزد در سر سر مستِ خود
تا دمی از هوشیاری وارهند
تا دمی از هوشیاری وارهند
ننگِ خمر و، بَنگ بر خود مینهند
جمله دانسته كه این هستی فخ است
جمله دانسته كه این هستی فخ است
ذكر و فکر ِ اختیاری دوزخ است
میگریزند از خودی در بیخودی
میگریزند از خودی در بیخودی
یا به مستی، یا به شغل، ای مُهتدی
نفس را زآن نیستی وا میكشی
نفس را زآن نیستی وا میكشی
زآنكه بی فرمان شد اندر بی هُشی
نیستی باید که آن از حق بوَد
نیستی باید که آن از حق بوَد
تا که بیند اندر آن حُسن ِ احد
هیچ كس را، تا نگردد او فنا
هیچ كس را، تا نگردد او فنا
نیست ره در بارگاهِ كبریا
هست معراج ِ فلك این نیستی
هست معراج ِ فلك این نیستی
عاشقان را مذهب و دین نیستی
پوستین و چارق آمد از نیاز
پوستین و چارق آمد از نیاز
در طریق عشق محرابِ ایاز
گر چه او خود شاه را محبوب بود
گر چه او خود شاه را محبوب بود
ظاهر و باطن لطیف و خوب بود
گشته بی كبر و ریا و كینه ای
گشته بی كبر و ریا و كینه ای
حُسن ِ سلطان را رُخش آیینه ای
چونكه از هستی خود مفقود شد
چونكه از هستی خود مفقود شد
منتهای كار او محمود شد
«مثنوی دفتر ششم»