چهارشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۱

...یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز

دلم آشفته آن مايه ناز است هنوز
مرغ پرسوخته در پنجه باز است هنوز

جان به لب آمد و لب برلب جانان نرسيد
دل به جان آمد و او برسر ناز است هنوز

گرچه بيگانه زخود گشتم و ديوانه زعشق
يار عاشق كش و بيگانه نواز است هنوز

خاك گرديدم و بر آتش من آب نزد
غافل از حسرت ارباب نياز است هنوز

گرچه هر لحظه مدد مي دهدم چشم پرآب
دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز

پی نوشت: چه لذتی داره تسلیم در برابر قدرت و خواست بی چون و چرای تو. همیشه سعی کردم تا جایی که ازم برمیاد تلاشم رو بکنم و نتیجه رو به تو بسپارم. این بار هم. توانم ده ای مهربانترین مهربانان...