چهارشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۹

اکنون که در غرغابم دستم گیر که گرم افتادم

الهی ما از غافلانیم نه از کافرانیم، پس نگه دار تا پریشان نشویم و در راه آر تا سرگردان نشویم.
الهی پسندیدگان ترا بتو جستند و به تو پیوستند، ناپسندیدگان تو را بخود جستند و بگسستند نه او که پیوست بشکر رسید، نه او که گسست بعذر رسید.
الهی خود کردم و خود خریدم، آتش بر خود، خود افروزانیدم، از دوستی آواز دادم، دل و جان را فراناز دادم، اکنون که در غرغابم دستم گیر که گرم افتادم.
الهی تو ما را بر گرفتی و کسی نگفت که بردار، اکنون که بر گرفتی وامگذار و در سایه لطف و عنایت خود میدار.
الهی یک دل پر درد دارم و یک جان پر زجر، خداوندا این بیچاره را چه تدبیر، بار خدایا در ماندم از تو لیکن در ماندم در تو، اگر غایب باشم گویی کجایی و چون بدرگاه آیم در را نگشایی؟
الهی در سر آب دارم، در دل آتش، در ظاهر ناز دارم ، در باطن خواهش، در دریایی نشستم که آنرا کران نیست، بجان من دردیست که آن را درمان نیست، دیده من بر چیزی آید که وصف آن بزبان نیست.
الهی بحق آنکه ترا هیچ حاجت نیست، رحمت کن بر آنکه او را هیچ حجت نیست.
الهی روی بنما تا در روی کسی ننگریم و دری بگشا تا بر در کس نگذریم.
الهی بحرمت ذاتی که تو آنی، بحرمت صفاتی که چنانی و بحرمت نامی که تو دانی بفریاد رس که می توانی.
الهی تن اگر مجرم است دل مطیع است و اگر بنده بدکار است، کرم تو شفیع است.
الهی اقرار کردم به مفلسی و هیچ کسی، ای یگانه که از هر چیز مقدسی چه شود اگر مفلسی را در نفس آخر بفریاد رسی...

«الهی نامه»