چهارشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۸

تغییر کن قضا را

فعلا دریا آروم شده، آرومش کردم. آخه می ترسم ساحل این بار دیگه تاب موج های سنگینش رو نداشته باشه، همه خشکی رو آب بگیره و همه غرق شن. اما صبا خبر آورده طوفانی در راهه. من تاب طوفان ندارم...شاید بشه با توسل جلوی قضای آسمانی رو گرفت. اما نه، برای من که مدتها است مسافر این دریام کاش قضای الهی باشه و هر چی خشکی رو پاک کن از دریای دل، همه ترسم از اینه که تنها صاعقه ای باشه سوزنده، تیر بلا، فریب. نشونه ها هنوز غریبن. این بار هم خودم رو به دستای ناخدای مهربانم می سپارم. طوفان و دل و دریا همه رام اند تو دستای پر توان و قدرتمند او...و ایمان دارم مهر بی نهایتش، بسیار فراتر از حد حقارت من، همیشه مراقبم خواهد بود...دوست دارم مثل مرغ دریایی پرواز کنم بر فراز این دریا، بالاتر از موج ها، بالاتر از ساحل....بر فراز ابرها تا خود خدا

دل می‌رود ز دستـم صاحـب دلان خدا را
دردا کـه راز پنـهان خواهد شد آشـکارا

کشـتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد کـه بازبینیم دیدار آشـنا را

ای صاحـب کرامـت شکرانـه سلامـت
روزی تـفـقدی کـن درویش بی‌نوا را

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسـندی تـغییر کـن قـضا را

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثـش خواند
اشـهی لـنا و احـلی من قبله الـعذارا

سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلـبر کـه در کف او موم است سنگ خارا

حافـظ بـه خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامـن مـعذور دار ما را